هنوز یکساعت نیست که خونه رسیدم و دلم برای میز و نیمکت های خط خطی شده ، دعواهای خانم ناظم ، نمره های خوب و بد ، درس خوندن های زیادی ، نخونده سر کلاس رفتن ، تقلب کردن ، نشستن پشت میز ، گوش دادن به صحبت های خانم معلم ، دویدن توی زنگهای تفریح و خیلی چیزای دیگه تنگ شده ... من دلم تنگ شده حتی برای آجرای مدرسه ... آخه چرا ، چرا باید دیروز چشم به راه امروز باشم و امروز حسرت دیروز بخورم ؟؟؟!!! اما دلم برای خوابیدن زیر کولر تا هر وقت دلم می خواد ، کتاب خوندن ، فیلم دیدن ، مسافرت رفتن و خیلی چیزایه دیگه که توی تابستون بیشترمیشه داشتشون هم تنگ شده ... دلم برای روزی که نه چشم به راه فردا باشم و نه حسرت دیروز بخورم تنگ شده... ...و امسال هم تموم شد ، چه ساده نوشتیم تمام شد و چه پیچیده فکر کردیم تمام شد ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |