بازی زندگی

برای آخرین بار منتظرش می ایستی تا شاید ...

اما او حتی تو را نمی بیند ... چه برسد به اینکه ...

آرام می گویی : خداحافظ ...

و برایش دست تکان می دهی ...

در حالی که او پشتش به توست و دارد برای همیشه می رود ...

قطره های اشک بی صدا روی گونه هایت جاری می شوند

و بغض تمام روزهایی که منتظرش ایستادی را می شکنند ...

تا شاید او ببیند ، بشنود یا بفهمد ....

ولی او نه می بیند ، نه می شنود و نه می فهمد ...

باز هم سکوت می کنی و روی زمین می نشینی ...

و در سکوت ناگفته هایت برای آخرین بار می گویی :

بی وفا ! خداحافظ برای همیشه ...

 


نوشته شده در شنبه 89/3/22ساعت 2:47 عصر توسط ستاره نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت