اولین بار که یکدیگر را دیدیم ، بود و نبودمان برای هم فرقی نداشت بار دوم با یک سلام شروع کردیم ، بار سوم دوست شدیم ، بار چهارم به هم عادت کردیم ، بار پنجم بدون هم بودن برایمان سخت بود ، بار ششم در ظاهر با هم نبودیم اما تمام فکرمان پیش یکدیگر بود و فقط با نگاه با هم حرف می زدیم ، بار آخر می دانستیم که یکدیگر را دیگر نمی بینیم اما واقعیت را نگفتیم ، یک جمله ساده که منتظر گفتنش بودیم را نگفتیم ، مثل همیشه خداحافظی کردیم ، سخت بود ولی انگار کنار گذاشتن غرور سخت تر بود .... او رفت ، من هم رفتم ، هر دو با غرور رفتیم ، ما واقعیت را نگفتیم ، ما چیزی که چشمانمان می گفت را به یکدیگر نگفتیم و این گونه بود که برای همیشه در حسرت یک جمله ی کوتاه ماندیم ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |