• وبلاگ : بازي زندگي
  • يادداشت : هنر نقاشي
  • نظرات : 36 خصوصي ، 100 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مداد رنگي ها مشغول بودند

    به جز مداد سفيد

    هيچ کسي به او کار نمي داد

    ...همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}

    يک شب که مداد رنگي ها...توي سياهي کاغذ گم شده بودند

    مداد سفيد تا صبح کار کرد...ماه کشيد...مهتاب کشيد

    آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد

    صبح توي جعبه ي مداد رنگي ها

    جاي خالي او با هيچ رنگي پر نشد که نشد

    پاسخ

    خيلي خوشگل بود ...........