سلام دوست من. اينقد سخت نگير، ما خودمون خواستيم اين باشي
سيب سرخ، حوا و گندم و انگور بهانه بود.
من ليلقت بهشت را نداشتم.
انگار براي زنده ماندن بايد سفر ميکردم.
هنوز هم در حال سفرم
در حال بازگشت.
نمي دانم به خانه ام راهم مي دهند يا نه!
خنده هاي شيطان نگرانم ميکنند.